نامی از هزار نام -

نامی از هزار نام

 

  

ای شما

ای تمام عاشقان هر کجا !

از شما سئوال می کنم :

نام یک نفر غریبه را

در شمار نامهایتان اضافه میکنید ؟

 

یک نفر که تاکنون

ردپای خویش را

لحن مبهم صدای خویش را

شاعر سروده های خویش نمی شناخت

گرچه بارها و بارها

نام این هزار نام را

از زبان این و آن شنیده بود

 

یک نفر که تا همین دو روز پیش

منکر نیاز گنگ سنگ بود

گریه ی گیاه را نمی سرود

آه را نمیسرود

شعر شانه های بی پناه را

حرمت نگاه بی گناه را

و سکوت یک سلام

در میان راه را نمی سرود

نیمه های شب

نبض  ماه را نمی گرفت

روزهای چهار شنبه ساعت چهار

بارها شماره های اشتباه را نمی گرفت

 

ای شما !

ای تمام نامهای هر کجا !

زیر سایبان دستهای خویش

جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟

این دل نجیب را

این لجوج دیر باور عجیب را

در میان خویش

           راه میدهید ؟